چـــــــــــتر آبــــی...
...The Blue Umbrella
Design by : NazTarin

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

.

تو نگاهت عشقو ديدم , تپش قلبو شنيدم


توي جاده هاي احساس , من به عشق تو رسيدم


تو كتابا عشقو خوندم , عكس خورشيدو سوزوندم


جاي خورشيد تو كتابا , نقش چشماتو نشوندم


توي شبهاي من و تو , لب عاشق بي صدا نيست


توي دنياي من و تو , واسه غم ها ديگه جا نيست


تو همون عشقي كه با تو , غض كينه ها مي ميره


از تو دستاي لطيفت , مرغ شادي پر ميگيره


تو نگاهت عشقو ديدم , تپش قلبو شنيدم


توي جاده هاي احساس , من به عشق تو رسيدم


تو كتابا عشقو خوندم , عكس خورشيدو سوزوندم


جاي خورشيد تو كتابا , نقش چشماتو نشوندم


اين نه شعري بي نشونه ,نه تب داغ شبونه


خون عشقه توي رگهام , كه از عاشقي مي خونه


اي تو تنها خواهش من , گرمي نوازش من


سر رو سينه هات مي ذارم ,اي همه ارامش من


تو نگاهت عشقو ديدم , تپش قلبو شنيدم

 

 


توي جاده هاي احساس , من به عشق تو رسيدم

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 24 / 11 / 1398برچسب:sanaz, توسط ساناز

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 / 2 / 1398برچسب:, توسط ساناز

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 / 2 / 1398برچسب:, توسط ساناز

 

عبور از جاده عشق

هرکجا عشق‌ آید و ساکن‌ شود هرچه‌ ناممکن‌ بود ممکن‌ شود در جهان‌ هر کار خوب‌ و ماندنی‌ست‌ ردپای‌ عشق‌ در او دیدنی‌ست

 

‌به‌ راستی‌ مگر می‌شود عشق‌ را تعریف‌ کرد؟ مولانا در دشواری‌ آن‌ می‌گوید:
هرچه‌ گویم‌ عشق‌ را شرح‌ و بیان‌ چون‌ به‌ عشق‌ آیم، خجل‌ گردم‌ از آن‌ و درجای‌ دیگری‌ از مثنوی:
در نگنجد عشق‌ در گفت‌ و شنید عشق‌ دریایی‌ است‌ بحرش‌ ناپدید و خود در پایان‌ شعر اعتراف‌ کرده‌ام‌ که: «سالک» آری‌ عشق‌ رمزی‌ در دل‌ است‌ شرح‌ و وصف‌ عشق‌ کاری‌ مشکل‌ است‌ ‌ ‌اما آنچه‌ موجب‌ شد تا شما را در احساس‌ خود در «تصویر عشق» شریک‌ کنم، مفاهیم‌ و تعابیری‌ از کار و زندگی‌ و کیفیت‌ در پیوند با عشق‌ است‌ که‌ می‌تواند شرایط‌ و محیطکاری‌ لطیف‌تر، باکیفیت‌تر و عارفانه‌تر و حتماً‌ سودآورتری‌ را فراهم‌ آورد.
‌ ‌جبران‌ خلیل‌ جبران‌ در کتاب‌ «پیامبر» در فصل‌ «کار» می‌نویسد: «کار با عشق‌ آن‌ است‌ که‌ پارچه‌ای‌ را با تاروپود قلب‌ خود ببافی‌ بدان‌ امید که‌ معشوق‌ تو آن‌ را بر تن‌ خواهدکرد… اگر نمی‌توانی‌ با عشق‌ کار کنی‌ بهتر است‌ کار خود را ترک‌ کنی‌ و بر دروازه‌ معبد بنشینی‌ و صدقات‌ کسانی‌ را که‌ با عشق‌ کار می‌کنند بپذیری…».

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 / 2 / 1398برچسب:منبع:قصرکاغذی1, توسط ساناز

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد


Pichak go Up